یکی یه دونه
دو شنبه 19 تير 1391برچسب:, :: 14:38 :: نويسنده : Iman Javan

 

 

لبـــــــــانم را دُوخته ام




مبــادا بگویم "دوســـــــتت دارم "




که هر بار گفتـــــم ،




تَنــــــــــــهایی ام بزرگتر شد ....
 

پنج شنبه 8 تير 1391برچسب:, :: 13:9 :: نويسنده : Iman Javan

 


بی بهانه دلگیرم...

بی آنکه حتی کسی، دلم را شکسته باشد...

بی آنکه خود بدانم چرا...؟

طوری که حتی این دلگیری، وجودم را شکسته است...

اما باز هم دلم میگوید:

خدا بزرگ است.

سلام به همه، من اومدم. راستی این متن بالا از دلنوشته ها و سروده های داش پیمانمه، به زودی همشون رو میذارم تو وبلاگ.

 

پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 23:25 :: نويسنده : Iman Javan
خداوندا...

جای سوره ای به نام "عشق" در قرآن تو خالیست،

که اینگونه آغاز شود: و قسم به روزی که دلت را میشکنند،

و جز خدایت مرهمی نخواهی یافت...!

دکتر شریعتی

 

دو شنبه 15 خرداد 1391برچسب:, :: 22:32 :: نويسنده : Iman Javan
میدونی فرق روز پدر با روز مادر چیه ؟ روز مادر طلافروشی ها شلوغ میشه اما روز پدر جوراب فروشی ها . . . میدونی شباهتشون چیه ؟ پول هر دو از جیب بابا میره!!!


 
1tyo6bzyjm7pygf.jpg

 

پنج شنبه 11 خرداد 1391برچسب:, :: 14:30 :: نويسنده : Iman Javan

 


 

از شوق به هوا

به ساعت نگاه میکنم

حدود سه نصف شب است

چشم میبندم که مبادا چشمانت را

از یاد برده باشم

و طبق عادت کنار پنجره میروم

سوسوی چند چراغ مهربان

و سایه کشدار شبگردان خمیده

و خاکستری گسترده بر حاشیه ها

و صدای هیجان انگیز چند سگ

و بانگ آسمانی چند خروس

از شوق به هوا میپرم چون کودکیم

و خوشحال که هنوز

معمای سبز رودخانه از دور

برایم حل نشده است

آری از شوق به هوا میپرم

و خوب میدانم

سال هاست که مرده ام ...




به خوابی هزار ساله نیازمندم

تا فرسودگی گردن و ساق ها را از یاد ببرم

و عادت حمل درای کهنه ی دل را

از خاطر چشمها و پاها پاک کنم

دیگر هیچ خدایی

از پهنه مرا به گردنه نخواهد رساند

و آسمان غبارآلود این دشت را

طراوت هیچ برفی تازه نخواهد کرد



دم به کله میکوبد و

شقیقه اش دو شقه میشود

بی آنکه بداند

حلقه آتش را خواب دیده است

عقرب عاشق.....




صفر را بستند

تا ما به بیرون زنگ نزنیم

از شما چه پنهان

ما از درون زنگ زدیم!



شناسنامه

من حسینم

پناهی ام

من حسینم , پناهی ام

خودمو می بینم

...خودمو می شنفم

تا هستم جهان ارثیه بابامه.

سلاماش و همه عشقاش و همه درداش , تنهائیاش

وقتی هم نبودم مال شما.

اگه دوست داری با من ببین , یا بذار باهات ببینم

با من بگو یا بذار باهات بگم

سلامامونو , عشقامونو , دردامونو , تنهائیامونو

ها؟!



پیست!!

میزی برای کار

کاری برای تخت

تختی برای خواب

خوابی برای جان

جانی برای مرگ

مرگی برای یاد

یادی برای سنگ

این بود زندگی....



شب در چشمان من است

به سیاهی چشمهایم نگاه کن

روز در چشمان من است

به سفیدی چشمهایم نگاه کن

شب و روز در چشمان من است

به چشمهای من نگاه کن

چشم اگر فرو بندم

جهانی در ظلمات فرو خواهد رفت



کهکشان ها، کو زمینم؟!

زمین، کو وطنم؟!

وطن، کو خانه ام؟!

خانه، کو مادرم؟!

مادر، کو کبوترانم؟!

...معنای این همه سکوت چیست؟

من گم شده ام در تو... یا تو گم شده ای در من... ای زمان؟!

... کاش هرگز آن روز از درخت انجیر پایین نیامده بودم ...

کـــاش !



دیواره ها برای کوبیدن سر ناز کند

گریزی نیست

اندوه به دل ما گیر سه پیچ داده است

باید سر به بیابانها گذاشت!




سالهاست که مرده ام

بی تو

نه بوی خاک نجاتم داد،

نه شمارش ستاره ها تسکینم...

چرا صدایم کردی ؟

چرا ؟



بــی شــــکـــــ . . .

جهــــان را بـــه عشــــق کســی آفـــریـــده اند

چـــون مـــن کـــه آفـــریـــده ام از عشـــــق

جهـــانی بـــرای تـــــو. . .



بهزیستی نوشته بود:

شیر مادر, مهر مادر, جانشین ندارد

شیر مادر نخورده مهر مادر پرداخته شد

پدر یك گاو خرید

و من بزرگ شدم

اما هیچكس حقیقت من را نشناخت

جز معلم ریاضی عزیز ام

كه همیشه می گفت

گوساله, بتمرگ



لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر می کنند

ولی خوش به حالشان که لنگه ی همند...



و اما تو! ای مادر!

ای مادر!

هوا

همان چیزی ست که به دور سرت می چرخد

و هنگامی تو می خندی

صاف تر می شود...

پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, :: 16:37 :: نويسنده : Iman Javan

راستشو بگو !!!! دلت شماره چنده ؟



1- یکی دلش به صد دل بنده ...

2- یکی صددل ، به یه دل می بنده ...

3- یکی یه دل ، به یه دل می بنده و تا آخر پایبنده ...

4- یکی نمی دونه دلش به کی بنده ...

5- یکی هر بار به یکی دل می بنده ...

6- یکی دل می بنده که بخنده ...

7- یکی هم دلش آکبنده ، مونده به کی ببنده ...

 

پنج شنبه 17 فروردين 1391برچسب:, :: 16:9 :: نويسنده : Iman Javan

به نام خالق بهار

در آغاز سال جدید, صفحه تازه ای از زندگیمون رقم می خوره. درست مثل اینکه یه دفتر سفید با سیصد و خورده ای صفحه به دستمون می دن تا هرچی می خوایم روش بنویسیم.


 

پس اگر :

قلبت شکسته

دوست خوبم بهت تبریک می گم تو بزرگ شدی . راهی که خیلی ها تا 50 سالگی طی نکردن، تو همین الان بهش رسیدی. ازش استفاده کن. بزرگترین درس زندگی رو گرفتی اونو برای خودت نگهدار.

 

بیکاری

الان هزاران هزار فرصت پیش روته و می تونی انتخاب کنی که فردات رو چطور بسازی. فرصتی که خیلی ها آرزوشونه داشتن یا حداقل به عقب برمی گشتن تا مسیر زندگیشون رو تغییر بدن.

 

همسرت مزخرفه

وای خدای من! اصلا غر نزن. اگرچه بیشتر از همه خودت مقصر این اوضاعی اما این یه فرصته. خیلی از آدمای موفق جهان همسران مزخرفی داشتن که وقتی به پیروزی رسیدن یکی از دلایل موفقیتشون رو غر غرای همسرشون می دونن.

باور نداری زندگی نامه ارسطو، مولانا، پروین اعتصامی و.... رو یه ورق بزن.

 

تنهایی

توی همه دنیا خیلی از آدم ها هستن که برای اینکه یک ساعت تنها و در آرامش باشن حاضرن خیلی هزینه کنن. به قول دکتر شریعتی "همیشه روح محتاج لحظه هایی است که در آن هیچ کس نباشد."

 

بی پولی

این بهترین فرصته که مزه شیرین پولدار شدن رو بچشی. تا عطشی نباشه سیراب شدن معنایی پیدا نمی کنه . یه ذره بیشتر فکر کن.

 

تعطیلاتت بیخودی داشتی

اگر عید بهت خوش نگذشته و روزای شادی رو پشت سر نگذاشتی بهت مژده میدم چندین روز پیش روته که می تونه بهترین روزای عمرت باشه.

خوب آخه "بعد هر سختی آسانیست"

 

دلت پر از خشم و حسرته

عزیزم تبریک می گم این یعنی انرژی توی تو ذخیره شده که می تونی باهاش کوه ها رو جابجا کنی فقط باید از قدرت خشم استفاده کنی و به جای این که توی ذهنت برای خودت و دیگران دادگاه به پا کنی و مقصر رو شایسته تنبیه اعلام کنی این انرژی بی نهایت را صرف تغییر اوضاع کن. گذشته برنمی گرده اما فردا پیش روته مهربان.

 

عزیزت از دستت رفته

خسران و از دست دادن همیشه سخته اما خودت خوب می دونی که همه ما تنها میایم و تنها هم میریم. خدا رو شکر که این حقیقت تلخ رو وقتی فهمیدی که هنوز فرصت داری پس تا می شه برای فردات اندوخته جمع کن.

تو الان موظفی به جای دو نفر  شاد باشی ، لبخند بزنی و زندگی کنی.

 

چهار فصل یه نشانه است برای همه ما برای اینکه بدونیم هیچ چیزی همیشگی نیست و خدا هر روز می تونه معجزه کنه شاید امروز روز تو باشه و شاید فردا...

اینکه کسی تمام شب رو تا صبح گریه می کنه بعد یک دوش آب سرد می گیره که تو اولین روز کاریش چشماش ورم نداشته باشه و بعد صبح روز بعد برای تو از امید و آینده می گه یعنی اینکه معجزه همین جاست توی قلب ما.

دستهات رو روی زانوهات بزن که خدا اندازه توان هر کدوم از ما بهمون سختی و مصیبت می ده. تو از پسش بر می یای
 

زندگی رو سخت نگیرید...

 

 

آرزو دارم سالی که پیش رو داری ،

آغاز روزهایی باشد که آرزو داری ...

 
http://heyatemaktabolbagher.epage.ir/images/heyatemaktabolbagher/gallery/7368444d3202e6e85306062484f3bd96/FullPic/2009-03-16_09.45.58_81.jpg


 

سال نو می شود. زمین نفسی دوباره می کشد. برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند

و پرنده های خسته بر می گردند و در این رویش سبز دوباره… من… توما

کجا ایستاده ایم. سهم ما چیست؟ نقش ما چیست؟ پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟

زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و چون همیشه امیدوار و سال نومبارک


سلام به همه دوستان، عید همه مبــــــــــــــــــــــــــارک، امیدوارم که همه مون سال خوبی داشته باشیم. همتون رو دوست دارم.

 

یک شنبه 28 اسفند 1390برچسب:, :: 20:56 :: نويسنده : Iman Javan

دلگیر تر از همه ی دلتنگی ها...

گوشه ای می شینم...

و حسرت ها رو می شمرم...

باختن ها رو ...

صدای شکستن ها رو...

نمی دونم..
...

من کدوم امید رو نا امید کردم...

کدوم خواهش رو نشنیدم...

به کدوم دلتنگی خندیدم...

که این چنین...

تــــــــــــــنــــــهایــــــم من ...........!!!!

یک شنبه 21 اسفند 1390برچسب:, :: 13:56 :: نويسنده : Iman Javan
http://www.pix2pix.org/my_unzip/12261722001.jpg



مرگ من روزی فرا خواهد رسید...در بهاری روشن از امواج نور...

در زمستانی غبار آلود و دور...یا خزانی خالی از فریاد و شور...

دیدگانم همچو دالان های تار...گونه هایم همچو مرمرهای سرد...

ناگهان خوابی مرا خواهد ربود...من تهی خواهم شد از فریاد درد...

میخزند آرام روی دفترم...دستهایم فارغ از افسون شعر...

یاد می آرم که در دستان من...روزگاری شعله میزد خون شعر...

بعد من ناگه به یکسو میروند...پرده های تیره دنیای من...

چشم های ناشناسی میخزند...روی کاغذها و دفترهای من...

در اتاق کوچکم پا می نهد...بعد من با یاد من بیگانه ای...

در بر آیینه می ماند بجای...تار مویی، نقش دستی، شانه ای...

میرهم از خویش و می مانم ز خویش...هر چه برجا مانده ویران می شود...

روح من چون بادبان قایقی...در افقها دور و پیدا می شود...

بعد من نام مرا باران و باد...نرم می شویند از رخسار
سنگ...

گور من گمنام می ماند به راه...فارغ از افسانه های نام و ننگ...

 

***مراقب قلباتون باشید...***

پيوندها


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 408
بازدید کل : 48633
تعداد مطالب : 88
تعداد نظرات : 26
تعداد آنلاین : 1



کد حرفه ای قفل کردن کامل راست کلیک